این طراح برجسته متولد ۸ خرداد ۱۳۲۱ در شیراز بود و جایزههای جهانی بسیاری را در کارنامه داشت. آثار درمبخش در مراکز مهم و بزرگِ فرهنگی ایران و جهان، از جمله در موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگستان هنر خانه صبا، کتابخانه ملی، موزه سندیکای گرافیستهای ایران، موزه آوینیون پاریس، موزه کاریکاتور بازل سوئیس، موزه کاریکاتور گابروو در بلغارستان، موزه هیروشیما در ژاپن، موزه ضدجنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور استامبول در ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو در لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان نگهداری میشود.
در ارتباط با ايدهيابی برای آثارتان توضيح دهيد؟
براي يافتن ايده هيچ مشكلی ندارم فكر ميكنم تا بيست سال آينده آرشيوی از طرحها و اتودها دارم كه تعداد زيادی از اين اتودها هنوز در خارج از كشور است و هر روز هم به اين ايدهها اضافه میشود مشكل اصلی من وقت برای اجرا كردن اين ايدهها است، من اميدوارم سوژههای زيادی را كه دارم بتوانم همه را اجرا كنم چون میدانم عمرم به وسعت سوژههايم كفاف نمیدهد.
اجرای آثارتان چقدر زمان میبرد؟
كارهاي رنگیام به طور متوسط دو نيم روز را شامل میشود كه از ساعت ۸ تا ۱۲ شب طول میكشد. و كارهای سياه و سفيد معمولا يك روز، البته بستگی به كار هم دارد. بعضی مواقع نوع كار به شكلی است كه اجرای كارها در طول يك روز به ۲۵ اثر هم رسيده. (به عنوان مثال تقويمی در دست دارم كه تا آخر مهرماه بايد براي هر روز سال يك طرح بكشم در همان روز ابتدای اجرای كار ۲۵ طرح را اجرا كردم.)
در مورد آثارتان برای ما بگوييد؟
بيشتر كارهایی كه دارم در حال حاضر برای ارائه به شركتهای تبليغاتی است. با مطبوعات كار نمیكنم به نظر من تعرفه دستمزد برای كاريكاتوريستها نوعی بی احترامی است. يك نيروی خدماتی در يك اداره معادل يك كاريكاتوريست مطبوعاتی در يك ماه حقوق میگيرد.
گرچه به نظر من كاريكاتور وقتی متولد میشود كه چاپ و منتشر شود. اشكالی كه در كاريكاتور ايران وجود دارد آن است كه به آن بيشتر از منظر سياسی نگاه میكنند در حالی كه كاريكاتور سياسی تنها بخش كوچكی از اين هنر بزرگ است و هنر كاريكاتور مانند موسيقی، نقاشی و ديگر هنرها شاخههای مختلف دارد كه هنرمندان میتوانند در اين رشتهها ابراز وجود كنند.
چه توصيهای به هنرمندان جوان كاريكاتوريست داريد؟
به نظر میرسد بيشتر هنرمندان جوان ما درگير ساخت و ساز و تكنيكاند و مسئله اصلی كه همان طنز باشد تقريبا كممايه است. من زمانی كه در گابروو (موزه كاريكاتور گابروو از بزرگترين و معتبرترين موزههاي هنري در دنياست كه از موسسين آن میتوان به فدريكو فلينی و چارلی چاپلين اشاره كرد) نمايشگاه انفرادی داشتم كه بعدها مدير آن موزه به من گفت: نمايشگاهم از بهترين نمايشگاههای اين موزه بوده است، يك روز وقتي در مكان نمايشگاه حضور داشتم يك اتوبوس از توريستهای خارجی برای بازديد از كارهايم آمدند.
وقتي از كارهای من ديدن كردند گفتند ما اصلا فكر نمیكرديم ايران كاريكاتوريست داشته باشد آن هم در اين حد و كيفيت. در حال حاضر دو شانس بزرگ در كاريكاتور دنيا ميبينم يكی چين و ديگری ايران است.
كاريكاتوريستهای ايرانی بعد از انقلاب رشد بسياری داشتهاند به اعتقاد من كيهان كاريكاتوردر یک مقطعی نقش مهمی در ارتقاء كاريكاتور ايران و ارتباط كشورمان با دنيا داشت. آن هم به خاطر در اختيار گذاشتن بيدريغ آدرس جشنوارهها، جالب است به شما بگويم كه ما در رژيم سابق به زحمت آدرسی از مسابقات بينالمللی به دستمان ميرسيد و اگر همكارانمان آدرسی داشتند آن را از ما پنهان میكردند. نكته مهمی كه بايد به كاريكاتوريستها عرض كنم اين است كه زياد كار كنند.
و خيلي زود هم به دنبال انتشار كارهايشان به شكل يك مجموعه نباشند. خود من بيست سال طول كشيد تا اولين كتابم را به چاپ رساندم (كتاب بدون شرح) و توصيهام به هنرمندان جوان اين است كه به صورت شبانهروزی طراحي كنند. كارهای ديگران را ببينند و با آثار كاريكاتوريستهای دنيا آشنا شوند. بعد از اين مرحله خوب كارها بايد منتشر شود.
در واقع پويایی كاريكاتور در اثر انتشار آنها به وجود میآيد. من خيلی از كاريكاتوريستها را میشناسم كه كار میكنند ولی كارهايشان را انبار میكنند. اين مثل كسی است كه در يك اتاق دربسته نمايشی اجرا بكند. هنرمند برای اعتلای هنرش احتياج به ديدن عكسالعملها دارد. ولواينكه اين عكسالعملها منفی باشد.
اگر دوباره متولد ميشديد فكر میكرديد دوباره همين راه را انتخاب میكرديد؟
بله، سعی میكردم سوژههای زيادی را كه دارم بتوانم همه را اجرا كنم. اگر اين امكان به وجود بيايد كه در دورهای دوباره متولد بشوم سوژههايی را اجرا میكنم كه در اين دوره نتوانستهام اجرا كنم.
وقتی به آثار شما نگاه می کنیم، نامگذاری های جالب است. فی البداهه نامگذاری می کنید؛ چون نامگذاری کتاب هایتان هم گاهی شگفتی دارد.
علتش حرفهای بودن در این کار است. من سال هاست این کار را کرده و دقیقا می دانم چه کار می کنم. جدای از این که طراح و نقاش باشم، طنزنویس هم هستم؛ پس به کلمات هم آشنا هستم. سال ها با کلمات بازی کرده ام. چهار کتابی که نشر افق از من منتشر کرده، نمونه هایی از طنزنویسی من است. مثل کتاب های میازار موری که دانه کش است یا دفتر خاطرات فرشته ها. خلاصه نویسی و طنزنویسی جزئی از کار من است.
شما یک هنرمند چندکاره هستید که در شاخه های مختلف هنری فعالیت می کنید. فکر کنم خودتان تخصص اصلی تان را کاریکاتور می دانید. درست است؟
بله، اما من به مرحلهای رسیدهام که از کاریکاتور جدا می شود. کاریکاتور بیشتر با مطبوعات گره خورده است، اما کاری که من می کنم به موزهها، گالری ها و خانههای مردم رفته است. اینها کاریکاتورهایی است که پیاده و اجرا می شود و مردم می خرند، حتی مجموعه دارها.
اینجا یک تضاد به وجود می آید. تلقی برخی این است که کاریکاتور مثل نقاشی و مجسمه یا برخی دیگر از هنرها آن میزان ماندگاری را ندارد. انگار ژورنالیستی تر است و تاریخ انقضای آن بیشتر است. شما این تلقی را قبول دارید؟
کاریکاتور هم مثل هنرهای مختلف، مثل شعر و ادبیات و موسیقی انواع و اقسام و درجه بندی های مختلف دارد. من در تمام این بخش ها کار کردم. پایگاه اصلی کاریکاتور در ابتدا روزنامه بوده و هنوز هم هست، اما از سال های ۱۹۵۰ میلادی به بعد کاریکاتور در واقع از طریق روزنامه های اروپا بخصوص فرانسه و اروپای شرقی راه جدیدی پیدا می کند که از آن به بعد به موزه ها و نمایشگاه ها راه پیدا می کند و صرفا محدود به روزنامه نیست. چون محدودشدن کاریکاتور به مطبوعات آن را منحصر به موضوعات روز می کند.
مرز این موضوع کجاست؛ یعنی چطور می توان تشخیص داد در جایی با کاریکاتور ژورنالیستی مواجهیم و از آنجا به بعد با کاریکاتور هنری روبه رو هستیم که به موزه ها می رود؟
من به هر حال این دوره ژورنالیستی را سپری کرده ام. رسیدن به این مرحله پشت سر گذاشتن تمام این دوران بود؛ یعنی همه اینها لازم و ملزوم همدیگر است. وقتی کاریکاتور از نظر هنری و تصویری جالب باشد طبیعی است که به موزه و نمایشگاه هم راه پیدا می کند. منتها کاریکاتورهایی که به نمایشگاه ها و موزه ها می رود کمتر به موضوعات روز ارتباط دارد؛ یعنی موضوعاتی مانند گرانی گوجه فرنگی و بنزین سوژه های روز است و کمتر در کاریکاتورهای هنری اثری از آنها به چشم می خورد.
شما که بسیاری از کاریکاتورهایتان در موزه های مختلف جهان نگهداری می شود، فکر می کنید موزه ها چه معیارهایی دارند تا کاریکاتوری را به عنوان یک اثر هنری بخرند؟
اولین معیار خط و سبک هنرمند است، چون خط و روال و سبک خیلی مهم است که اگر کسی آن را نداشته باشد، کارش به هدر می رود. کار من یا برخی دیگر که سبک دارند، حتی اگر امضا هم نداشته باشد، مشخص است. این که یک هنرمند صاحب سبک باشد و اثرش را بشناسیم، مهم است. از طرفی ایده ها باید ناب و کمیاب باشد. اگر قرار باشد ما همان چیزهای همیشگی را بگوییم، دردی را دوا نمی کند.
در اغلب کارهای شما کمتر رنگ می بینیم. علتش چیست؟
مطبوعات ایران این اواخر شروع به رنگی شدن کردند. رنگ هایی که در مطبوعات کار می شود، معمولاآن رنگ های مد نظر هنرمند نیست. رنگ هایی است که یا بیش از حد قرمز است یا کثیف. از طرفی رسیدن به رنگ در کار من آنجا رخ می دهد که واقعا نیاز به رنگ داشته باشد. کنار گذاشتن رنگ نوعی به خلوص رسیدن است.
ولی در کارهایی هم که در نمایشگاه ها به نمایش می گذارید، باز هم شاهدیم آثارتان کمتر رنگی است.
علتش این است که گفتم. معمولاوقتی از رنگ استفاده می کنم که لازم باشد. اگر لازم نباشد و مفهوم را منتقل کند، نیازی به این کار نمی بینم. کسی که کار من را دیده بود، می گفت شما پاییز را کشیدید، برگ هم از درخت می افتد. پس حتما لازم نیست این برگ زرد باشد، چون آدم در اندیشه اش پاییز نقش می بندد.
در داستان های شما مردی به طور مستمر دیده می شود. این مرد از چه زمانی وارد کاریکاتورهای شما شد؟
تقریبا از سال ۱۳۵۰. این مرد انسانی خلاصه است. انسانی است که میمیک ندارد و از طریق هیکل و هیبتش می فهمیم انسان است. جالب است که باوجود نداشتن میمیک باز هم می فهمیم افسرده است، غمگین است یا… تمام اینها را از حرکاتش می فهمیم. رسیدن به این مرحله هم خودش خیلی هنر است که آدم بتواند آدمی را نشان بدهد که غمگین است، بدون آن که از میمیک صورت استفاده کرده باشد.
یکی دیگر از مشخصه های این مرد، این است که بین المللی است. یعنی اگر می آمدیم و کلاه مکزیکی سرش می گذاشتیم، یک شخصیت مکزیکی می شد، اما مشخصه خاصی ندارد و بیننده در هر کشوری می تواند آن را بفهمد و درک کند و بپذیرد. نکته دیگر این که این شخصیت زبان تصویری دارد. زیر تصویرش هیچ نوشته ای نیست و می تواند همه حرف هایش را در قالب تصویر بیان کند. پس یک سرخپوست یا اسکیمو یا فردی که در هندوستان نشسته می تواند حرفش را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.
شما هیچ وقت با کامپیوتر کار نمی کنید؟
نه، نه این که نخواهم، بلد نیستم. از جهتی خوشحالم، چون کار دست هنوز هم ارزش خاصی دارد. کامپیوتر چیزی شبیه پلاستیک است. شما وقتی یک صندلی چوبی را که کار دست است، می بینید لذت می برید، اما یک صندلی پلاستیکی این حالت را ندارد. البته کامپیوتر هم یک ابزار است و بستگی دارد چطور از آن استفاده می کنید. نوع استفاده شما به آن ارزش می دهد.
اگر در یک جمله بخواهید بگویید قرار است این ایده ها چه مفهومی را به مخاطب منتقل کند، چه می گویید؟
قرار نیست مفهوم خاصی را منتقل کند. هر ایده خودش نوعی کشف است. باید به آن برسی. خیلی ها دست خوبی دارند، اما ایده ندارند. درست نیست خودم این را بگویم، ولی خیلی ها می گویند تو هم دستت خوب است، هم ایده داری؛ اینها با هم خوب چفت شده است.
در ارتباط با شروع كارتان در عرصه كاريكاتور بگوييد؟
در اينجا جا دارد از آقای تجارتچی ياد كنم كه در مجلهای كه پدرم منتشر میكرد كار میكرد. اين آدم اولين كسی بود كه فيلم انيميشن در ايران ساخت كه عنوان موسيوقلمی را داشتند. و غالبا درسينماهای تهران قبل از شروع فيلم اين انيميشنها به نمايش در میآمد. جالب است بدانيد كه آقاي تجارتچی فيلمهای سيوپنج ميليمتری را در منزل با دارو از حالت نگاتيو به پوزتيو تبديل میكرد. در واقع رنگ سياه فيلم را از بين میبرد و روی فيلم بیرنگ فريم به فريم نقاشی میكرد.
آپاراتش را هم خودش ساخته بود و من برای ديدن اين فيلمها به خانه او در كوچه آبشار خيابان ری میرفتم. در آن موقع فكر میكردم كاريكاتور يعنی تجارتچی، و هيچكس ديگری را نمیشناختم. مثل امروز نبود كه از طريق اينترنت بتوانی هزاران طرح را رويت كنيد. من حتی برای يك كتاب كاريكاتور همه جا را زير و رو میكردم. و در نهايت جایی را پيدا كردم كه مجلات خارجی كه غالبا از سفارتخانهها برمیگشت وكهنهفروشی آن را عرضه میكرد.
من اين مجلهها را میخريدم و جمع میكردم. آشنایی من از اين طريق با كاريكاتور دنيا شروع شد. مجله نبل اشپالتر را هم لابلای همين كهنهروزنامهها و مجلات پيدا كردم. آن موقع حتی مجله مد (كه زياد دوستش ندارم) برايم يك موهبت بود. ولی در واقع چون در مطبوعات كار میكرديم بيشتر دنبال نشريه آقبابا بوديم كه از تركيه وارد میشد. كه آن را هم شخصی وارد میكرد و با قيمت يك هفته پول توجيبی به من ميفروخت. يعنی تمام پول توجيبی من هزينه میشد برای خريد اين مجله، فكر میكنم هر مجله حدودا دو تومان بود.
اولين كاريكاتوری كه كار كرديد چه بود؟ در اولين كاريكاتورم، دو گروهبان ارتشی را كشيده بودم كه يكی در جه هايش سه تا هفت بود و ديگری سه تا هشت، و داشتند با هم دعوا میكردند. آن كسی كه سه تا هشت داشت میگفت من از تو بالاترم در حالی كه هر دو گروهبان بودند.
تعريفتان از كاريكاتور چيست؟
كاريكاتور به نظر من يك كشف است. و مرتب كاريكاتوريست بايد به دنبال كشف اتفاقات باشد. جواد مجابی برای يكی از نمايشگاههای من در مجلهای نوشته بود: «كامبيز درمبخش صياد سوژههای ناياب». در حال حاضر راههای جديدی را برای طراحی كاريكاتورهايم كشف كردهام. در حقيقت سوژههايی را كه تا به حال نبودهاند و به غير از كاريكاتور با هيچ زبان و هيچ هنر ديگری نمیتوان بيان كرد، به كار گرفتهام.