حنظله و امید به فردایی که از راه می‌رسد (بخش اول)

حنظله و امید به فردایی که از راه می‌رسد (بخش اول)حنظله و امید به فردایی که از راه می‌رسد (بخش اول)

حنظله یک شخصیت کارتونی برساخته ناجی علی کاریکاتوریست فلسطینی است که نماد مصور مردم فلسطین و نشانگر سرنوشت تلخ و اندوهبار آوارگان فلسطینی است.

او یک کودک ۱۰ ساله فلسطینی است که نخستین بار در سال ۱۹۶۹ در روزنامه کویتی السیاسة به تصویر کشیده‌شد. ناجی علی از سال ۱۹۷۳ به این سو حنظله را همواره پشت به بیننده و با دستان قلاب شده در پشت ترسیم کرده‌است. ده‌سالگی سنی ا‌ست که او مجبور به ترک فلسطین شد و ده‌ساله ماندنش ناشی از آن است که جز در سرزمین خودش نمی‌تواند رشد کند. حنظله همیشه پیراهن ژنده و پابرهنه است و در کاریکاتورهای تازه‌تر گاه در حال سنگ‌پرانی یا شعارنویسی است.

ناجی علی در سال ۱۹۳۶ در دهکده فلسطینی الشجره متولد شد. بعد از تخریب این دهکده در سال ۱۹۴۸ توسط اسرائیلی ها، ناجی به همراه خانواده اش به اردوگاه عین الهلوای لبنان رانده شد. او را می توان محبوب ترین کاریکاتوریست جهان عرب دانست. وی طی سال‌های 1960 -1961 به همراه چند تن از دوستانش در جنبش ملّيّون عربستان نشریه‌ای سیاسی به نام الصرخه ( فریاد) را به شکل دستنویس منتشر کرد و سپس در سال 1960 به مدت یک سال وارد آکادمی طراحی لبنان شد اما به دلیل تحت تعقیب بودن از سوی پلیس لبنان، دوره‌ی تحصیلی او ناتمام ماند و باقیمانده‌ی سال تحصیلی‌اش را در زندانهای پادگانهای لبنان بازداشت بود. پس از آزادی از زندانهای لبنان روانه شهر صور شد و 3 سال در مدرسه الجعفريّه، متعلق به شیعیان این کشور با«امام موسی صدر» همکاری کرد و در این مدرسه به تدریس پرداخت. سپس در سال 1963 به کویت رفت و در مجله «الطلیعه» این کشور تحت عناوین طراح و خبرنگار و با هدف جمع‌آوری پول برای تحصیل هنر در قاهره یا ایتالیا مشغول به کار شد. تا پایان سال 1975 در روزنامه «السیاست» کویت کار کرد و در این سالها شخصیت معروف حنظله را در طرحهایش آفرید و ریاست انجمن کاریکاتوریست‌های عرب را نیز در سال 1979 به دست آورد. طرحهای ناجی العلی در دهها نمایشگاه در جهان عرب و کشورهای جهان به نمایش درآمد. 3 کتاب از گزیده طرحهایش طی سال‌های 1976، 1983 و 1985 منتشر شد. ناجی آماده انتشار چاپ کتاب چهارم بود که مهلت نیافت. وی در طول زندگی اش بیش از 40 هزار کاریکاتور منتشر کرد و دو سال پیاپی (1979 و 1980) برنده‌ی جایزه نخست نمایشگاه هنرمندان عرب شد. روزنامه‌ی «آساهی» ژاپن، وی را از میان 10 کاریکاتوریست برجسته‌ی جهان به عنوان نفر اول برگزید.

مجله تایمز در توصیف او نوشت: او مردی است که با استخوان‌های انسان نقاشی می کند. و روزنامه ژاپنی آساهی نوشت: ناجی علی، با اسید فسفریک نقش می‌زند.

ناجی علی به خاطر آثارش بسیار محبوب بود و البته بسیاری را هم خشمگین کرده بود و از همین رو خودش و خانواده‌اش بارها به مرگ تهدید شده بودند. در ۲۲ جولای ۱۹۸۷ هنگامی که او به سمت دفتر روزنامه «القبس» در لندن در حرکت بود، با شلیک گلوله از سوی صهیونیست‌ها به شقیقه راستش ترور شد و سرانجام در ۲۹ آگوست، پس از یک ماه کُما در بیمارستان، دیده از جهان فرو بست.

شهید آوینی درباره ناجی العلی می نویسد: «صاحبان اصلی فلسطین مردمی هستند که همواره در آنجا زیسته اند.چگونه می‌توان هویت فلسطین را تغییر داد؟اشغال فلسطین واقعه ای مربوط به هزاره های دور نیست که کسی آن را به یاد نیاورد.همه به یاد دارند که این قوم پلید (رژیم صهیونیستی)چگونه با حمایت سیاسی و تسلیحاتی امپریالیست های تجاوزگر، سرزمین فلسطین را از صاحبان اصلی آن غصب کرده‌اند.چگونه می‌توان فراموش کرد؟ عبدالحی مسلم، نقاش فلسطینی، این گونه یادگارهای گمشده‌اش را از فراموشی حفظ می کند...

نقاش، مراسمی چون جشن های ازدواج فلسطینیان و تشریفات آغاز مراسم روزه داری آنها را بر تابلوهای بزرگ به تصویر کشیده است.

هنرمندان فلسطینی اگر چه بیش تر درد غربت داشته اند ، اما نشانه هایی از دستیابی به این خودآگاهی تاریخی در میان آنان جلوه کرده است. "ناجی العلی" کاریکاتوریست شهید فلسطینی که اکنون شهرت جهانی دارد نیز هشت ساله بود که بعد از اشغال روستای "شجره" در منطقه الجلیل توسط صهیونیست های تحت الحمایه‌ی انگلیس و قدرت‌های بزرگ دیگر ، ناچار شد که همراه با پدر و مادر و دیگر هموطنانش به لبنان کوچ کند. او هرگز فلسطین و وظیفه ی خود را در دفاع ازفلسطین از یاد نبرد.

در آثار ناجی العلی این پسر فلسطینی که او را "حنظله" نامیده است همواره حضور دارد. حنظله به معنای میوه‌ی تلخ است ، میوه‌ی تلخی که اجازه نمی دهد زیتون ها و انگورهای سرزمین غصب شده فلسطین در کام غاصبانش شیرین باشد. حضور

حضور حنظله در کاریکاتورهای ناجی العلی یک حضور سمبلیک است. حنظله مظهر یک حضور سمبلیک است ، شاهد همه مصایبی که بر ملت او می رود. حنظله شاید خود نا جی العلی باشد، پسری یک دنده و لجوج و پابرهنه ، با شانه‌هایی آویزان و دست هایی گره خورده از پشت.حنظله در تمامی کارهای ناجی العلی ثابت و استوار است ، یعنی که فلسطین باید در برابر همه ی دگرگونی های سازشکارانه ی جهان عرب ، در قبال مسئله اشغال فلسطین ثابت و استوار بماند.وقتی که حنظله احساس می کند که آرمان های فلسطین به دفاع نیاز دارد ، روی دیوارها شعار می نویسد ، سنگ پرتاب می کند ، پرچم پیروزی فلسطین را به دست می گیرد و گاه به آغوش مادر فلسطین پناه می‌برد.

ناجی العلی وطن خود فلسطین را چون زنی زیبا و بی گناه ، با چشمانی غمگین و نگاهی عمیق تصویر می کند. در بسیاری از تصاویر حنظله به آغوش او پناه برده است .در مقابل تصویر مادر فلسطین، چه بسا حکام عرب با شکم هایی بر آمده ایستاده اند ، یا اسراییل که به صورت موجودی زشت و بد کار با شکم و چهره ای پر گوشت و دندان هایی نیش دار ترسیم می شود.»

 

از کجا شروع کنیم؟

 آن چه می خوانید، متنی است که ناجی علی خود نوشته است. در تمامی سطرهای آن می توان دردها و رنج های مردم فلسطین را از نگاه یک هنرمند دید و در گوشه گوشه آن عصاره چیزی که هنر مقاومت را به وجود می آورد، باز شناخت؛ عصاره هم دردی.

از کجا شروع کنیم؟ شاید از روزی که ما فلسطین را در راهی به سوی اردوگاه «العین الهلوا» در جنوب لبنان ترک کردیم و از چیزهایی که به نظر می رسید در چشمان مادران و پدران ما از واقعیت صحبت نمی کند، اما غم و اندوه را ابراز می کند. زبانی که ما در مورد جهان یاد گرفتیم، زبان خشمی است که خروجی خود را گاه در بیان و گاه در اعمال یافت می کند. بسیاری از پسران و دختران نسل دهه پنجاه که من متعلق به آن نسل هستم افسردگی عمیقی را تحمل کردند. ما می خواهیم چشمان خود را به فراتر از زندان کوچکمان در عین الهوا بیفکنیم؛ در جست وجوی نیروهای خوبی که ممکن است برای نجات ما بیایند.

وقتی که انقلاب ژوئیه ۱۹۵۲ آغاز شد، به خیابان های اردوگاه ریختیم؛ در حالیکه فریاد «زنده باد انقلاب!» سر می دادیم و بر در و دیوار شعارهایی می نوشتیم. اگرچه ما خودمان و زندگی مان را به انقلاب اختصاص داده بودیم، اما قادر به انجام بیش از آن نبودیم. همان طور که من این صحنه ها را از جوانی ام به یاد می آورم، فکر می کنم که چه قدر آن روحیه را اکنون از دست داده ام؛ در زمانی که جهان عرب برای تمام اهداف عملی اش تبدیل به اقیانوسی آمریکایی زده شده، و انقلاب فلسطین، خودش مصیبت زده شده است. ما از همه جهت در حال بمباران شدن بودیم. این یک حمله تصادفی نبود، بلکه یک یورش کاملا برنامه ریزی شده و هدف گذاری شده بود.

من در سال ۱۹۳۷، در روستای الشجره که در میان «طبریه» و «ناصره» در شهرستان «جلیله» واقع شده بود، به دنیا آمدم. در سال ۱۹۴۸، با به رسمیت شناخته شدن رژیم اسراییل از سازمان ملل من به یکی از اردوگاه های آوارگان در جنوب لبنان مهاجرت کردم؛ اردوگاه العین الهلوا، در نزدیکی «سعیده» ۲. همانند دیگران در اردوگاه، برای بروز خودم، احساس نیاز کردم؛ برای شرکت در تظاهرات اعتراضی، برای شرکت در وقایع ملی، برای در معرض گذاشتن خودم به مانند دیگران، برای این که مورد بدرفتاری قرار بگیرم و برای زندانی شدن.

در آن لحظه از زندگی ام برای کشیدن در خود میل شدیدی را ایجاد کردم. من تلاشی را آغاز کردم برای بیان دیدگاه های سیاسی خودم، نگرانی هایم، غم و غصه هایم، از طریق نقاشی کشیدن بر روی دیوار. من همیشه مطمئن بودم که قلمم را با خودم دارم؛ حتی زمانی که برای زندانی شدن دستگیر می‌شدم.

به طور اتفاقی، نخستین کسی که به من شور و اشتیاق داد، مرحوم «غسان کنفانی» بود که به منظور شرکت در سمیناری، از اردوگاه بازدید کرده بود. وقتی غسان کاریکاتورهایی را که من روی دیوار کشیده بودم دید، خود را به من معرفی کرد و دو یا سه تا از آن ها را گرفت تا در مجله ملی گرای عرب، « الحریا»، جایی که او آن زمان در آن کار می کرد، منتشر کند.

اگرچه من دیپلم مهندسی برق و مکانیک گرفته بودم، ولی به عنوان کارگر کشاورزی فصلی، مشغول چیدن پرتقال و لیمو بودم. فلسطینی ها اجازه نداشتند که مشاغل شهری داشته باشند. من تلاش کردم تا مطالعاتم را در نقاشی ادامه دهم و در فرهنگستان هنر، برای یک سال ثبت نام کردم، ولی در همان زمان برای شش یا هفت مورد دستگر و زندانی شدم.