ایوان گروزنی، پسرش را کشته است. این گزاره بی درنگ در تابلو رپین با گزارهی دیگری متقابل میشود: ایوان دهشت زده است. اما دهشتِ ایوان از چیست؟ آیا از کشتنِ پسر با ضربهی عصا به شقیقهاش؟ عملی که در واقع خصلت ِ ملکهی ایوان نیز به شمار میرود؛ او را با مرگ میشناسند. پس ایوان از چه دهشت کرده است؟ پاسخِ این سوال همان جایی است که دهشت را بازنمایی میکند: چشمهای ایوان. دوباره به چشمهای ایوان خیره شوید تا این تابلو را ببینید. خیرهگی به چشمهای او ناگهان همه چیز را وا میسازد. چشمها، این ابژههای اضطراب ایوان، فاش میکنند که ایوان پسرش را نکشته است. او خود، دیمیتری را نکشته است. دیمیتری را اصابت عصا بر سر کشته است؛ عصای ایوان، عصای پیرمردی مستاصل که در تابلو رپین با دستِ خونینی بیسبب میکوشد از مرگ بپرهیزد.
اتودهای اولیه -۱
اتودهای اولیه -۲
دیمیتری را ایوان نکشته است، بلکه "گروزنی" کشته است. تقدیn که پسری 4 ساله را به تخت مینشاند، با دسیسهها بزرگ میکند، تنها نقطهی لطیف ِ زندگیاش؛ زن اولش را از او میستاند، هر گونه مخالفتی را با ترور حذف میکند، او را مقتدرترین حاکم روسیه میسازد: "گروزنی" که در این نقاشی در عصای ایوان متبادر شده است. رپین در اینجا " تقدیر" را چنان شیئی منفک از فرد ترسیم کرده است. عصا که "گروزنییت" اوست را چون شیئی که حکم میکند تصویر کرده که ایوان را به سوی پایانِ تراژیکش رهنمون کند. ایوان از قانون تقدیر سرپیچی نکرده است، او بهترین پادشاه روسیه است. اویی که مرزهای روسیه را رام کرده و سرزمین های بسیاری را به اطاعت واداشته است. او باید "نیکبخت" باشد زیرا که تابع قانون است و همینجا هم هست که دقیقا دهشتناک مینماید. نیکبختی ِ ایوان، دست یازیدن به عالیترین غایات است: "خیرِ سیاسی". خیری که البته با خوانشِ رپین دیگر هیچگاه نمیتواند متضمنِ "عدالت" باشد. تابلو کشته شدن دیمیتری به دست ایوان، پرسشی سخت از اخلاق نیکوماخوسی است که رپین روی بوم نگاشته است.
در تابلوی رپین دو چیز واژگون شدهاند: قامتِ فرزندِ مقتول و سریرِ پادشاهی. تو گویی که نقاش بر آن است تا میان این دو واژگونی، پیوندی برقرار کند: مرگ فرزند به مثابه سرنگونیِ اریکهی قدرت. البته قصد نقاش روایت تاریخ نیست! هر چند عنوان اثر، چهرههای مصور شده و موقعیت نمایشیِ آن، یادآور یکی از مشهورترین حکمرانان تاریخ روسیه است و نیز یکی از اعمال سبوعانهي او: قتل فرزند مهتر. آلت قتاله نیز درست در پیش روی ماست؛ نزدیکترین فاصلهی ممکن در افق دید ما و آن آلت قتاله هیچ نیست جز عصای امپراطور.
این قرابت فاصله حاصل طبعآزمایی و تفنن نقاش نیست! اثر بر آن است تا بر علت بنیادین قتل تاکید وافر کند: جنون قدرت. عصا همواره نشانهی شوکت و قدرت بوده است. افروخته شدن آذرخش زئوس موکول است به بر افراشته شدن عصای خداوندگاریاش و نیز تمام اقتدار موسی در برابر فرعون بسته است عصایش.
لکن عصای ایوان واژگون کرده و در پی آن خود نیز واژگون شده است!
مُهر تاریخ صحت این تناظر را ممهور میکند. با مرگ ایوان همهی آن هیمنه و عظمت دستگاه امپراطوری بر باد رفت!
در حالی که پاسداری و صیانت از آن با ید قهار فرزند مهتر امری ممکن و محتمل بود. در روایت رعبآور رپین گویی ایوان متوجه این خطاي جبرانناپذیر خویش شده است. به چشمان از حدقه در آمدهاش نظاره کنید.
آن نگاه خیرهی مرعوب و مستاصل از چه خبر میدهد جز «آگاهی تراژیک» از یک خطای مهلک خودخواسته؟!
راز قدرت مسحور کنندهی رپین در طراحی و رنگپردازی، قدرت القاء همین آگاهی تراژیک و نیز برسازی رعب و دهشت یک موقعیت تاریخی است که خیل کثیری از مخاطبانش بدان اشراف دارند.
به سمت و سو و حركت دست چپ ايوان نظاره کنید. در ظاهر امر ايوان فرزند مقتول را در آغوش گرفته است.
لکن حركت دست او به گونهای است که چشمِ چپِ نعشِ فرزند را گشوده نگاه داشته است. توگویی که نقاش عامدانه بر آن است تا سوسوی نگاه منقلب و مغموم فرزند را در برابر دیدگان بینندهی احتمالی اثر خود به نمایش بگذارد و تاثير مرعوب کننده و در عین حال حزنآور اثر را صد چندان کند.
از براي همين تصميمی هنرمندانه در طراحی اتخاذ میکند. دست ایوان را بر شقيقهي جنازه چنان قرار ميدهد که با فشار ناشی از افسوس و پشیمانی ایوان به منظور جلوگيري از خونريزي، چشم مقتول گشوده باشد و ما در مقام بیننده، آن نگاه مغموم و سرخورده را نظاره کنیم.
به چین خوردن فرش زير پاي جنازه نیز باید تامل کرد: چین خوردن ناشي از درد جانکاه احتضار.
نقاشی منحصر به فرد رپین شاهكاري است كه انسانيترين عواطف رومانتيك را بدون دستياري به شگردهاي سبك رومانتيك و با وفاداري كامل به اسلوب رئاليسم مصور ساخته است. این همنشینیِ مضمون و روایت، نشانهای است که بر حلول روح رومانتيسیم در کالبد رئاليسم روسی دلالت دارد.