کفش ها ما را می برند یا ما کفش ها؟
عنوانی ست که پس از تماشای نمایشگاه شیما اطمینان در نگارخانه جم شیراز به ذهنم آمد.
مسلم این است که هر کدام نقش خود را ایفا می کنند. و بی هم، معلول می شوند.
از زمانی که انسان دریافت برای محافظت از خود نیازمند امکاناتی ست که او را مصون دارد و ایمنی ، دغدغه بیشتری یافت. با عبور از دوره های مختلف بشر از نوع اولیه و غارنشین تا دوران جدید یعنی دوره هایی که انسان خود را مرکز جهان قرار داد و بنا به این ساختار فکری تنوع طلبی نیز افزایش یافت و دیگر یک کالا صرفا جنبه برآوردن نیازی حیاتی نبود . و تبدیل شد به استعمار انسان نسبت به انسان و به محصولات وجوامعی ای که مصرف گرایی در پناه کاپیتالیسم تبدیل به ارزش شد.
و این نگاه در عالم هنر در جنبش های هنری مثل آرت نوو و پاپ آرت نمود بیشتری داشت.
تاریخ تولید و تاریخ انقضا در همه ابعاد رسوخ پیدا کرد.
حیات ممات هم گویا تاریخ دار شد.
در آثار این نمایشگاه قاب هایی انتخاب شده از لحظاتی ست که زندگی را به چالش می کشد و روایت در خود ترکیب بندی ایجاد می شود.
عبارت شعری : «سهراب کفشم هایم کو؟»
دایما تکرار می شود در ذهن بیننده.
همه ما نه تنها کفش ها بلکه خودمان یا بخشی از خودمان را در جایی برده ایم و جا گذاشته ایم.
در واقع کفش بهانه است برای بهانه جویی از خاطرات و حکایات ما.
هر چند هم فاخر، ساده و در اشکال متفاوت.
اگر خطی عمود رسم شود از سر به قلب و بعد به پا برسد توسط ظرفی به نام کفش جا به جا می شود .
شناسنامه ای که سرزمینی را می جوید .
از این منظر نمایشگاه شیما اطمینان تاثیر برانگیز بود.
ترکیبی از گذشته، حال و شاید آینده .مواد مورد استفاده عموما از مصارف روزمره می آیند مثل: قرص های تاریخ گذشته، پر پرندگان ودانه های قهوه، دکمه ، گیره لباس و یا…
که با همنشینی در کنار هم فرهنگ ها و سلایق بومی ملی را کنار قرار می دهد.
نوستالژی وتغزل بار بیشتری به دوش می کشند و گرافیک به کار رفته در ارایه آثار قابل تحسین است.
از نمایشگاه خارج می شوم
به کفشهایم نگاه می کنم ، لبخندی می زنم و با هم به کفشخانه باز می گردیم.
(نمایشگاه ردپا در بهمن ۱۴۰۰ در نگارخانه جم شیراز برگزار شد)
آیسا حکمت