در جهان سرشار از تشریفات مواجه شدن با عبارتاشیا بدون تشریفات خود تشریفات خاصی می خواهد. در اینجا نامش را می گذارم نوع نگاه، نگرش و گزینش. رویدادی تصویری که از صافی عکاسی عبور کرده است. رسانه ای که دست به انتخاب می زند و به بازنمایی می پردازد.
بسیاری از منتقدان عقیده دارند همه امکانات در عکاسی، از نظر فنی (مثل انتخاب دوربین، تنظیمات دیافراگم و شاتر و ..) و همچنین زیبایی شناسی (مثل انتخاب موضوع، کادر بندی و...) حاصل کار خود عکاس و فعالیتی نیت مند است وبر خطاست اگر بگویم که بازنمایی در عکاسی به علت مکانیکی بودن ابزار، ناممکن است و در مقایسه با بازنمایی در نقاشی، شأن کمتری دارد.
هر چند به ظن نویسنده متن، بازنمایی به هیچ شکل ممکن نیست، که خود بحث مفصلی دارد که می توان از زاویه زمان به آن پرداخت.
اما در این مجموعه عکس ها، نمایی از موضوعاتی ارایه می شود که به اشکال مختلف و با متریال های مختلف واجد حضور شدند. حال آن که به میزان وجودیت به همان میزان هم نمایش نماهای جدید می توان داشت.
گر چه عکاسی لحظه ای از چیزی را به نمایش می گذارد ، اما به محض عبور از آن لحظه زمان دیگری در نگاه بیننده به تناسب اشیا ، جانداران و موضوعات عکس ، شروع به جان یافتن می کنند و باز هم به تناسب و تعداد مخاطبین این سیر ، تطور دیگری می یابد.
در اشیا بدون تشریفات، کمترین حالت این است که شناخت و ادراک در آنی نه مختل می شود نه کم ،بلکه معوق می شود و تردید دریچه ای می گشاید به همه چیز و چون زبان توان خلق، ارایه و القای جهان پیرامون، اشیا، موضوعات و…دارد. اما چه چیزی سبب می شود تا شکل ارایه از زبان خودکار و روزمره عبور کرده و بیانی هنری به خود گیرد؟
عکس ها با دوربین پولاروید، گرفته شده و به نمایش در آمده است.
شیوه ای در عکاسی که در آن انتظار کشیدن برای چاپ عکس کوتاه می شود و عکس سریعا در اختیار قرار می گیرد که توسط ادوین لند فیزیک دان آمریکایی، در ۱۹۴۸ اختراع و شرکتی هم با همین نام پولاروید تاسیس شد.
بنابراین تا به اینجا دو موضوع مهم است: یکی انتخاب شیوه ارایه عکس و دیگری رویدادی که در برابر قرار می دهد.
موضوعات به نمایش در آمده در نمایشگاه عموما اشیایی هستند که با تواضع تمام در زندگی همه انسان ها حضور دارند و البته کاربردی هستند. تمام لحظاتی که سپری می کنیم مایه آرامش، گرما، پوشش، لذت، فخر، زیبایی و حتی الهام هستند. اشیایی که با دست کاری کوچکی از آن چه هستند به چیزی دیگر و دیدنی تر تبدیل شدند و هویتی تازه یافتند. به نمونه های موردی اشاره می کنم: قوری وسیله ای برای دم کشیدن و قوام آمدن چای، شاید یکی از تصاویری ست که پس از خارج شدن از نمایشگاه با شما می آید، همین قوری ست چرا؟
اگر فرض را بر پیش پاافتاگی بگذاریم پس چرا هم چنان در ذهن ما است؟ با لکه های رنگی زرد، نارنجی و حالتی مه آلود.
تناقضِ خوب ماجرا همین جاست. اگر با دقت به کاربرد این شی بیندیشیم به طور کلی در طول حیاتش با مفاهیمی چون صبر، جا افتادن و حوصله مثلا برای دم کشیدن چای؛ همراه است. و اما در جهان معاصر با شکل جدیدی از چای سازهای برقی و فوری و…روبه هستیم که در تضاد با مفاهیم تعریف شده هستند.
و در شتاب زدگی انسان مدرن و بعد مدرن و استیلای تکنولوژی همه مصادیق جا به جا شده و ارزش گذاری توزیع می گردد. هم چنین نوع بیان عکاسانه یعنی استفاده از پولاروید هم، نقض به جایی ست با مفاهیم گفته شده. به نوعی ابژه انتخابی و بیان انتخابی،متضاد و مکمل هستند در جهت بیان معنا.
و این جاست که به گمانی سوژه و ابژه مدام در حال تبدیل به هم هستند. در قاب دیگری از این مجموعه آثار،اتویی را می بینیم که در دگردیسی شکلی خود ، به جمجمه حیوانی تبدیل شده بر بستر پارچه ای از گل های محو شده و شاید هم بخار شده. مرگی که آنی به آنی در هستی اتفاق می افتد و در این فریم حرکت افقی اتو بر خط افق (خواب،سکون،نیستی) هم نشستِ موضوعی خوبی با شی شدگی و تاکسی درمی اتو دارد در کالبد حیوانی.
جارو و خاکروبه هم از دیگر تصاویری ست که در نهایت طمانینه و تواضع در گوشه ای از کادر ایستاده اند. با خود می گویم ما از کنار این دو عبور می کنیم یا آن ها از کنار ما. هر دو از کنار هم، فقط گاهی می ایستیم و نگاهی و یادی.
مظلومیت اشیا در این عکس ها از سر ترس وتحجر نیست . قصه حال رفته بر بشر است. هجرت از غار به اَغیار است.
که با همه دلواپسی هایش ، امکانی را می دهد که حالا بیاییم و اشیایی بی تشریفات را در تشریفاتی نمایشگاهی و حتی رسانه های جمعی به جمع بنشینیم و ببینیم.
«شاید من هم یک شی هستم» و «اگر من هم یک شی بودم؟»! دو عبارتی ست که پس از دیدن عکس ها در ذهن مخاطب نقش می بندد و با دیدن آخرین عکس تازه داستان آغاز می شود اما نه در قابی دیگر در ذهنی دیگر …
اشیا بدون تشریفات جایی بین بودن و نبودن در جریان هستند .نبودن نه از آن رو که وجود خارجی ندارند بلکه حضورشان وابسته به نگاه ماست . و بودنشان نه از آن رو که وجود خارجی دارند، بلکه وجودیت آنها در اپیستمه ی [1] ما صورت می پذیرد.
زیبایی در پناه سکوت و سجود اشیا شکل گرفته است . و هر فریم از آثار اتاقی ست که جهانی را به جهانی وصل می کند.
به هر روی در نمایشگاه زهرا ایرانی صفت، صفات اشیا جانی دگر می یابند که حاصل جان پنداره ی هنرمند است.
به همان نسبت که تصاویر و موضوعات عکس را می بینیم به همان میزان هم نمی بینیم ، مه آلود و ناواضح است که اتفاقا یکی از هدف های بیانی هنرمند این چنین است یا به نقل از استیتمنت نمایشگاه:اپوخه [2] شدن و به زعم نویسنده،بیننده، ما هم از نگاه همان اشیا اپوخه می شویم.
نقدی بر نمایشگاه اشیا بدون تشریفات/ زهرا ایرانی صفت ،تهران مرداد و شهریور ۱۴۰۱ گالری شَم
به قلم: آیسا حکمت
پانویس:
1-اپیستِمِه (به انگلیسی: Episteme) میشل فوکو در تحلیل مرفولوژیک دانش به وجود قالبهای معرفتی بنیادین به نام اپیستمه اشاره میکند؛ یعنی هر یک از ادوار تاریخی ترکیب خاصی از دانش اجتماعی ایجاد میکنند که فوکو آن را یک اپیستمه یعنی شناخت یا صورتبندی دانایی مینامد.
2-مهمترین موضوع روش پدیدارشناسی هوسرل، مفهوم اپوخه است. اپوخه Epoché یک واژه باستانی لاتین به معنای تعلیق قضاوت یا اجتناب از پیشداوری است.اپوخه مفهومی اساسی است که هوسرل بر آن متمرکز است و در آن تجارب پیشین خود تا جایی که ممکن است (اگرچه به صورت موقت) به کناری نهاده میشود و این کار را برای خلق فضایی تازده در مورد پدیده مورد بررسی، انجام می شود.