سنت نیکلاس میرا در حدود سال 280 پس از میلاد در شهر پاتارا در استان لیکیا، آسیای صغیر به دنیا آمد. زندگی او بعداً با افسانههای بسیاری همراه بود، با این حال چندین داستان در مورد او وجود دارد که کاملاً تاریخی به نظر میرسند.
یکی از اینها نشان می دهد که در حالی که نیکلاس از بخش دورافتاده ای بازدید می کرد، چندین شهروند از میرا با خبرهای فوری نزد او آمدند: حاکم شهر، یوستاتیوس، سه مرد بی گناه را به مرگ محکوم کرده بود. نیکلاس بلافاصله راهی خانه شد. با رسیدن به حومه شهر از کسانی که در جاده ملاقات می کرد پرسید که آیا خبری از اسرا دارند؟ با اطلاع از اینکه قرار است اعدام آنها صبح همان روز انجام شود، به سرعت به میدان جلاد رفت. در اینجا او جمعیت زیادی از مردم و سه مرد را یافت که با دستان بسته زانو زده و منتظر ضربه مهلک بودند. نیکلاس از میان جمعیت گذشت، شمشیر را از دستان جلاد گرفت و به زمین انداخت، سپس دستور داد که افراد محکوم از قید و بندهای خود آزاد شوند. اقتدار او به حدی بود که جلاد شمشیر خود را همانجا رها کرد که افتاد.
بعداً یوستاتیوس به گناه خود اعتراف کرد و از قدیس طلب آمرزش کرد. نیکلاس او را تبرئه کرد، اما تنها پس از آن که حاکم دوره ای از توبه را پشت سر گذاشت.
در اواخر قرن نوزدهم، زمانی که روسها در مورد مجازات اعدام درگیر مناقشات بودند، ایلیا رپین هنرمند روس نظر خود را با نقاشی اش بیان کرد. رپین پس از مطالعه نمادهای باستانی که در آنها نشان داده شده است که سنت نیکلاس با دست برهنه شمشیر را گرفته است، تصویر را بازتولید کرد، اما به سبکی واقع گرایانه که در آن هر چهره نگرش های مختلفی را در مورد مداخله شجاعانه اسقف نشان می دهد - حیرت شوکه کننده جلاد. استعفای پرهیزگارانه زندانی روی زانوهایش که هنوز از نجات جان خود آگاه نیست، و درخواست یک خرقهدار شنل قرمز به نمایندگی از فرماندار، بدون شک به این نکته اشاره میکند که نیکلاس بهتر است مداخله نکند.